کارشناسان مشاوره دانشگاه آزاد اسلامی شهرکرد


 

حتماً شما هم زنان و مردان جوانی را دیده اید که به علت های مختلف از ازدواج خود پشیمان هستند یا این که دوران مجردی را به زندگی زناشویی ترجیح می دهند. بعضی ها به دلایلی مانند، کم سن و سال بودن هنگام ازدواج، اجبار والدین، تنهایی، نداشتن تجربه و آگاهی کافی از زندگی زناشویی و اختلاف های پدر و مادر تن به ازدواج داده اند و آن را ناموفق می پندارند و آرزو دارند به گونه ای از شر آن خلاص شوند.
درست است که در ازدواج های ناموفق معمولاً اشتباه هایی وجود داشته و بعضی توافق ها نسنجیده صورت گرفته یا به طور کل آن وصلت از پایه اشتباه بوده است اما به هرحال آن وصلت انجام شده است و بهتر است بعد از اشتباه بزرگی (ازدواج نامناسب) که رخ داده است با تأمل و درایت بیشتری نسبت به حل ادامهﻱ موضوع اقدام شود.
شاید در برخی از زندگی ها طلاق آخرین و بهترین راه باشد اما راه های متفاوتی وجود دارد که می تواند پایه های سست یک زندگی مشترک را تنومند نموده و طول عمر آن را به سال های متمادی افزایش دهد. اغلب مشکلات زندگی زوج های جوان به علت عدم تجربه و اطلاعات کافی از نحوهﻱ کنترل زندگی مشترک می باشد و این که دختر و پسر جوان نیاموخته اند چگونه همسرداری کنند و چگونه بر مشکلات پیش آمده غالب شوند یا چگونه ایجاد علاقه کنند!
برای هر کاری “داشتن تجربه“ و “راهنمایی شدن“ مهم ترین ملزوماتی است که موجب رسیدن به نتایج مطلوب در آن کار می شود و عدم آگاهی و نداشتن راهنمای مناسب هم متقابلاً بزرگ ترین ضربه ای است که می توان بر پیکرهﻱ اهداف خود وارد کرد.

ادامه مطلب
نویسنده: علی اسلامی فارسانی ׀ تاریخ: دو شنبه 5 دی 1390برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

 

این یک داستان واقعی است!
اون شب وقتی به خونه رسیدم دیدم همسرم مشغول آماده کردن شام است. دستشو گرفتم و گفتم: باید راجع به یک موضوعی باهات صحبت کنم. اون هم آروم نشست و منتظر شنیدن حرف های من شد. دوباره سایه رنجش و غم رو توی چشماش دیدم. اصلا نمی دونستم چه طوری باید بهش بگم، انگار دهنم باز نمی شد. هرطور بود باید بهش می گفتم و راجع به چیزی که ذهنم رو مشغول کرده بود، باهاش صحبت می کردم. موضوع اصلی این بود که من می خواستم از اون جدا بشم. بالاخره هرطور که بود موضوع رو پیش کشیدم، از من پرسید چرا؟! اما وقتی از جواب دادن طفره رفتم خشمگین شد و در حالی که از اتاق غذاخوری خارج می شد فریاد می زد: تو مرد نیستی
اون شب دیگه هیچ صحبتی نکردیم و اون دایم گریه می کرد و مثل باران اشک می ریخت. می دونستم که می خواست بدونه که چه بلایی بر سر عشق مون اومده و چرا؟ اما به سختی می تونستم جواب قانع کننده ای براش پیدا کنم. چرا که من دلباخته یک دختر جوان به اسم"دوی" شده بودم و دیگه نسبت به همسرم احساسی نداشتم. من و اون مدت ها بود که با هم غریبه شده بودیم من فقط نسبت به اون احساس ترحم داشتم. بالاخره با احساس گناه فراوان موافقت نامه طلاق رو گرفتم. خونه، 30درصد شرکت و ماشین رو به اون دادم. اما اون یک نگاه به برگه ها کرد و بعد همه رو پاره کرد.
زنی که بیش از 10 سال باهاش زندگی کرده بودم تبدیل به یک غریبه شده بود و من واقعا متاسف بودم و می دونستم که اون 10 سال از عمرش رو برای من تلف کرده و تمام انرژی و جوانی اش رو صرف من و زندگی با من کرده، اما دیگه خیلی دیر شده بود و من عاشق شده بودم. بالاخره اون با صدای بلند شروع به گریه کرد، چیزی که انتظارش رو داشتم. به نظر من این گریه یک تخلیه هیجانی بود. بالاخره مسئله طلاق کم کم داشت براش جا می افتاد.
فردای اون روز خیلی دیر به خونه اومدم و دیدم که یک نامه روی میز گذاشته! به اون توجهی نکردم و رفتم توی رختخواب و به خواب عمیقی فرو رفتم. وقتی بیدار شدم دیدم اون نامه هنوز هم همون جاست. وقتی اون رو خوندم دیدم شرایط طلاق رو نوشته. اون هیچ چیز از من نمی خواست به جز اینکه در این مدت یک ماه که از طلاق ما باقی مونده بهش توجه کنم. اون درخواست کرده بود که در این مدت یک ماه تا جایی که ممکنه هر دومون به صورت عادی کنار هم زندگی کنیم. دلیلش هم ساده و قابل قبول بود: پسرمون در ماه آینده امتحان مهمی داشت و همسرم نمی خواست که جدایی ما پسرمون رو دچار مشکل بکنه! این مسئله برای من قابل قبول بود. اما اون یک درخواست دیگه هم داشت: از من خواسته بود که بیاد بیارم که روز عروسی مون من اون رو روی دست هام گرفته بودم و به خانه آوردم و درخواست کرده بود که در یک ماه باقی مونده از زندگی مشترکمون هر روز صبح اون رو از اتاق خواب تا دم در به همون صورت روی دست هام بگیرم و راه ببرم!

ادامه مطلب
نویسنده: علی اسلامی فارسانی ׀ تاریخ: دو شنبه 5 دی 1390برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

شناخت چنین عواملی می‌تواند مسیر حرکت جامعه را به سوی ترقی و تعامل هموار سازد، به طوری که علاوه بر درک عمل آنها و جلوگیری از تداوم آن عمل با ارائه راه حل‌هایی به سلامت جامعه کمک نماید.

به عنوان مثال مسأله اعتیاد را در نظر بگیریم. این مساله هم به عنوان یک مشکل فردی و هم یک معضل اجتماعی مطرح است. روشن است در سطح اجتماعی منجر به از بین رفتن نیروها و انرژی بارآور جامعه می‌شود. شناسایی علل اساسی و کنترل آنها می‌تواند بسیاری از نیروهای از دست رفته جامعه را تجدید نموده، در مسیر کار سالم جامعه هدایت کند.

آسیب شناسی اجتماعی همچون سایر حوزه‌های اجتماعی از شیوه عملی برای بررسی موضوعات مورد نظر خود استفاده می‌کند. به عبارتی برای مطالعه و بررسی علل، زمینه‌ها و راه حل‌ها در زمینه کجروی‌ها و آسیب‌ها، هم از لحاظ ذهنی به صورت شناخت مفاهیم خاص و هم به کمک ابزار وسایل تحقیق عینی به صورت پژوهش‌های علمی استفاده می‌شود.

ارتباط کامل و نزدیک این حوزه با رشته علوم اجتماعی و جامعه شناسی کاملا واضح و روشن است. هر چند این حوزه عمدتا به عنوان یک شاخه میان رشته‌ای معرفی می‌شود، اما در واقع یکی از مباحث اساسی جامعه شناسی محسوب می‌شود.

از سوی دیگر آسیب شناسی اجتماعی ارتباط بسیار نزدیکی با روانشناسی دارد. از آنجایی که عمل فردی و روانی نقش بسزایی در بروز جرم و انحراف دارند، آسیب شناسی اجتماعی از ارتباط نزدیکی با روانشناسی بهره می‌برد و تلاش می‌کنند در یافته‌ها و نظرگاه‌های آن برای بررسی‌های خود مورد استفاده کند.

یافته‌های روانشناسی اجتماعی کمک‌های شایان توجهی در نظریات مربوط به آسیب شناسی اجتماعی می‌کند. از سوی دیگر آسیب شناسی اجتماعی با علوم پزشکی، حقوق، روانشناسی و ... ارتباط دارد.

به عنوان مثال در بررسی پدیده‌ای با نام ایدز به عنوان یک معضل اجتماعی، نظریات مربوط به آسیب شناسی اجتماعی در کنار اطلاعات پزشکی و اطلاعات روانشناختی قرار می‌گیرد. همچنین مددکاری اجتماعی از جمله شاخه‌هایی است که با آسیب شناسی اجتماعی در ارتباط است.

برخی از انواع آسیب‌های اجتماعی:

خودکشی: خودکشی هر چند در وهله اول یک مشکل فردی به شمار می‌رود ولی از آنجایی که فرد در اجتماع زندگی می‌کند و تأثیرات متقابلی همواره بین آنها برقرار است، به عنوان یک معضل اجتماعی مورد بررسی قرار می‌گیرد.

آمار خودکشی معمولا با سایر جرایم و آسیبها ارتباط پیدا می‌کند، به طوری که در میان گروه‌های مبتلا به اعتیاد خودکشی بیشتر دیده می‌شود.

همچنین در آسیب‌های مربوط به انحرافات جسمانی بویژه در میان قربانیان این انحراف خودکشی پدیده شایعی است. در میان بیماران روانی بویژه افسردگی‌های شدید نیز اغلب خودکشی مسأله قابل توجهی است.

خودکشی پیوندهایی با متغیرهای اجتماعی دارد بطوری که علاوه بر تأثیری که از شرایط اجتماعی را نیز تحت تأثیر قرار می‌دهد.

ارائه راهکارهای مناسب در بررسی مشکلات گروه‌های در معرض خطر مثل معتادین و خانواده‌های آنها، بیماران روانی و خانواده‌های آنها، خانواده‌های نابسامان و آموزش‌های فردی در مواجهه با تغییرات اساسی روش‌هایی سودمند خواهد بود.

در این راستا توجه به گروه‌های سنی که در معرض خطر بیشتری هستند و خودکشی در میان آنها رواج بیشتری نسبت به سایر گروه‌های سنی دارد، مثل نوجوانان و جوانان اهمیت زیادی دارد.

اعتیاد: اعتیاد به معنی تمایل به مصرف مستمر یا متناوب یک ماده برای کسب لذت یا رفع احساس ناراحتی اطلاق می‌شود که قطع آن ناراحتی‌های روانی یا اختلالات جسمانی ایجاد می‌کند.

در گرایش به اعتیاد عوامل مختلفی شناسایی و مطرح شده‌اند. این عوامل هر چه باشند، سرچشمه بسیاری مشکلات فردی، خانوادگی و اجتماعی هستند. اعتیاد به سبب ویژگی‌های ذاتی خود، اغلب با سایر آسیب‌ها همراه می‌شود و موجب هدر رفتن نیروهای ثمربخش جامعه می‌شود.

سرقت

بطور کلی سرقت و دزدی هم از لحاظ عرفی و هم از لحاظ قانونی به عنوان یک آسیب جدی محسوب می‌شوند. هر چند عوامل متعددی در بروز این مشکل شناخته شده‌اند، مثل فقر و بیکاری، اعتیاد و شیوه‌های تربیتی، اما باید توجه داشت مبانی شخصیت اهمیت ویژه در ارتکاب دزدی دارند.

این افراد معمولا از لحاظ رشد اخلاقی در سطح خیلی پایین و ضعیف هستند و بطور کلی ثبات و استواری و قدرت تحلیل و تفکر درباره پیامدهای رفتار خود را به قدر کافی ندارند.

در مباحث مربوط به علل دزدی، به علل تربیتی تأکید فراوان می‌شود. الگوهای رفتاری خود والدین، واکنش‌های آنها درباره دزدی‌های کوچک دوران کودکی، مسأله پول توجیهی و کمک به شناخت مسأله مالکیت در دوره کودکی در ارتباط نزدیک با رفتارهای دزدی بزرگسالی و نوجوانی دارند.

انحراف جنسی

غریزه جنسی هم می‌تواند منشأ بروز عالی‌ترین نمودارهای ذوقی و هنری باشد و هم منشأ تشکیل بنیاد یک خانواده و هم منشأ بسیاری از جرائم.

عوامل مختلف محیطی و خانوادگی و اجتماعی سر منشأ بروز انواع انحرافات جنسی هستند. هر چند برخی از این نوع انحرافات مشکلاتی فردی هستند، ولی اکثر آنها به آن جهت که در ارتباط با فرد دیگر معنی پیدا می‌کنند عوارض اجتماعی را در بر خواهند داشت.

از سوی دیگر مبارزه با این دسته از آسیب‌ها در برخی موارد نیازمند تغییرات اساسی اجتماعی است و لازم است تحولاتی کلی و برنامه‌ریزی‌های دقیقی جهت رفع آنها صورت گیرد و این تغییرات با ارائه آموزش‌های وسیع اجتماعی برای افراد و خانواده‌ها و رفع عوامل بنیادی امکانپذیر خواهد بود.

این دسته از انحرافات نیز اغلب با سایر آسیب‌ها در ارتباط نزدیک هستند و گاهی حتی موجب بروز مشکلات جدی می‌شوند. مثل بیماری ایدز که با انحرافات جنسی ارتباط نزدیک دارد.

مهاجرت: مهاجرت علاوه بر مشکلات اجتماعی، اقتصادی و سیاسی که دارد مستلزم تغییراتی خاص است که مطابقت و سازگاری با آنها اغلب مشکلاتی را برای فرد و جامعه ایجاد می‌کند.

به عبارتی علاوه بر اینکه مهاجرت در برنامه ریزی‌های کلان اقتصادی، سیاسی و اجتماعی مشکلاتی را ایجاد می‌کند، مثل مهاجرت روستاییان به شهرها که خالی شدن روستاها از سکنه، کاهش کشاورزی، افزایش مشاغل کاذب و ... را به دنبال دارد موجب می‌شود، تا فرد برای سازگاری با تغییرات حاصل فشار زیادی را متحمل شود.

شوک فرهنگی یکی از عوارض حاصل از مهاجرت است که با اضطراب و افسردگی، احساس جدا شدن و مسخ واقعیت و مسخ شخصیت مشخص است.

تحقیقات نشان می‌دهد شیوع مشکلات روحی و روانی بین مهاجرین بخصوص در بین مهاجرینی که شرایط مقصد بسیار متفاوت از شرایط مبدأ یا محل سکونت قبلی آنها بوده است شیوع بیشتری دارد. رایج‌ترین اختلال علائم پارانوئید یا سوء ظن است که به احتمال قوی به دلیل تفاوتهای آنان از نظر زبان ، عادات و آداب و رسوم، چهره، نوع لباس و غیره است.

فقر: فقر در واقع مادر تمام آسیب‌های اجتماعی است. فقر با بسیاری مسائل زیر پا از جمله ضعف تندرستی و افزایش مرگ و میر، بیماری روانی، شکست تحصیلی، جرم و مصرف دارو رابطه دارد.

هر چند خود فقر بطور ذاتی یک مشکل و آسیب است، اما این لزوما به این معناست که تمام افرادی که زیر خط فقر زندگی می‌کنند.

افرادی نابسامان و مشکل ساز برای اجتماع هستند. مشکلات اقتصادی ، عدم تأمین نیازهای جسمی و روانی اغلب زمینه‌ای برای بروز و ظهور مشکلات اجتماعی دیگری است.

بیکاری: بیکاری معضل اجتماعی دیگری است که هم آسیب‌های جدی فردی و هم آسیب‌های قابل ملاحظه اجتماعی را در دامن دارد. بیکاری بویژه در نسل پر انرژی و جوان که انرژی و قدرت و نیروهای آنها راکد و بی‌مصرف باقی می‌ماند نمود بیشتری پیدا می‌کند و زمینه را برای انوع انحرافات اجتماعی فراهم می‌سازد.

وجود فرصتهای همیشه خالی، عدم تحمل بیکاری، فقدان قدرت تأمین نیازها به دلیل نداشتن درآمد، زمینه‌هایی آماده برای کاشت بذر جرم و انحرافات می‌باشند.

بی‌خانمانی: منابع فزاینده‌ای وجود مسائل ویژه‌ای را در افراد بی خانمان تأیید می‌کنند. چنین کسانی ممکن است در خیابان‌ها سرگردان باشند یا به علل برخی بزهکاریهای دیگر که معمولا توأم با بی خانمانی آنهاست مثل دزدی، اعتیاد و ... در زندان‌ها یا کانون‌های اصلاح و تربیت بسر برند.

در بین افراد بی خانمان دسته‌های مختلفی از افراد دیده می‌شود، یک دسته شامل بیماران روانی شدید هستند که اغلب یا مدت‌هاست از خانواده خود دورند یا بطور موقتی از خانه خارج شده‌اند. معتادین گروه دیگری از این افراد را شامل می‌شوند که معمولا مراحل عمیق اعتیاد خود را می‌گذرانند.

کودک‌آزاری: کودک آزاری عبارت است از هر گونه فعل یا ترک فعلی که باعث آزار روحی و جسمی و ایجاد آثار ماندگار در وجود یک طفل شود، برخی از این آثار می‌تواند مخفی باشد.

ممانعت از حاضر شدن در کلاس درس، محروم کردن او از غذا، حبس در حمام یا زیر زمین اشکال مخفی کودک آزاری است.
تنبیه بدنی و تجاوز جنسی به کودک هم از انواع کودک آزاری فیزیکی است که علائم آن قادر به ردیابی است.

کودک آزاری مربوط به طبقه خاصی نمی‌شود و فقر فرهنگی به اندازه فقر اقتصادی می‌تواند در آن خطر آفرین باشد، به نحوی که مسئله کودک آزاری در بین افراد تحصیلکرده و با بضاعت مالی خوب هم دیده می‌شود.

در این میان باید توجه داشت که کودک آزاری با تنبیه بدنی متفاوت است. با تنبیه به کودک می‌فهمانند که باید رفتار خود را اصلاح کند؛ اما متاسفانه به علت عدم آگاهی و همچنین نقض قانونی بسیاری از پدران و مادران به بهانه تنبیه کودکان خود را در معرض هر گونه آسیب روحی و روانی قرار می‌دهند.

به طور کلی می‌توان کودک آزاری را به 3 بخش تقسیم کرد. کودک آزاری جسمی، یعنی تنبیه بدنی سخت و محروم کردن کودک از غذا و پوشاک، کودک آزاری جنسی یعنی سوء استفاده جنسی توسط اطرافیان و همچنین بی‌توجهی به نیازهای کودکان و آفرینش خلاقیت توسط آنها. کار اجباری نیز یکی از شایع‌ترین موارد کودک آزاری است.

نباید انواع خشونت‌های کلامی و روحی را نیز نادیده گرفت. تحقیرکردن، سرکوفت زدن، مقایسه نادرست با همسالان، ناسزا گفتن و ...اگر تداوم داشته باشد، می‌تواند جزو انواع کودک آزاری شمرده شود.

تکدی‌گری: یکی از مسائل مورد توجه مطالعات جامعه شناسی تکدی گری است که با ساخت‌های اجتماعی - اقتصادی هر جامعه‌ای در ارتباط است. تکدی‌گری یکی از معضلات و آسیب‌های اجتماعی کلانشهر به حساب می‌آید.

آنان که با گدایی کردن حیات می گذرانند، نه تنها به کار تولیدی نمی پردازند یا خدمتی ارائه نمی دهند، بلکه در مسیرهای انحرافی قدم می گذراند. در این حالت، جامعه آسیب دیده و مغشوش می شود و در نهایت راه برای هنجارشکنی هر چه بیشتر باز می شود.

طلاق: طلاق به معنی پایان قانونی ازدواج و جدا شدن همسران از یکدیگر است. طلاق معمولاً وقتی اتفاق می‌افتد که استحکام رابطه زناشویی از بین می‌رود و میان زن و شوهر ناسازگاری و تنش وجود دارد.

طلاق اجتماعی، تغییرات در دوستی‌ها و سایر روابط اجتماعی است که مرد یا زن طلاق گرفته با آن‌ها سر و کار دارند. طلاق روانی، موقعیتی است که از طریق آن فرد پیوندهای وابستگی عاطفی به همسرش را قطع کند و به تنها زیستن تن دردهد.
نبود ناگهانی همسر ممکن است احساس اضطراب یا هراس ایجاد کند؛ هر چند برخی نیز ممکن است پس از طلاق احساس خوشحالی داشته باشند.

معمولاً زنان از طلاق بیش از مردان از نظر اقتصادی زیان می‌بینند، اما فرآیندهای سازگاری روانی و اجتماعی برای مردان و زنان تفاوت چندانی ندارد. بعضی از مردان و زنان ممکن است پس از طلاق به ازدواج مجدد تن در دهند.

خشونت علیه زنان:  خشونت علیه زنان نوعی بیماری همه‌گیر جهانی است که در سکوت پیشروی می‌کند و همه ملیت‌ها کم و بیش به آن مبتلا هستند. زنان همچنان با این زشت‌ترین نماد تبعیض و نابرابری در حقوق و در زندگی روزمره خود در سرتاسر جهان روبه‌رو هستند.خشونت علیه زنان هر گونه عمل خشن مبتنی بر جنسیت است که موجب آزار یا صدمه جسمی، جنسی یا روانی گردد. عواقب غیرکشنده خشونت عبارتند از: عوارض روانی: اضطراب، افسردگی، ترس، کاهش اعتماد به نفس، مشکلات جنسی، وسواس، اختلال خوردن، اختلال خواب، سرزنش خود و اختلال در ایجاد ارتباط. افسردگی در 2 ماه اول پس از خشونت رایج است و اضطراب در یک سال اول.

نویسنده: علی اسلامی فارسانی ׀ تاریخ: دو شنبه 5 دی 1390برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

الف ).وجود وسواس فكري – عملي :

وسواس فكري به 4صورت تعريف مي شود.:

1).افكار,  تكانه ها, ياتصاوير ذهني برگشت كننده وپايدار كه درمقطعي از اختلال به شكلي مزاحم ونامناسب تجربه مي شوند وباعث اضطراب يا ناراحتي قابل ملاحضه مي شوند.

2).اين افكار  تكانه ها ياتصاوير ذهني صرفا نگراني هاي مفرظ درباره زندگي واقعي نيست .

3).شخص مي كوشد اين قبيل افكار  تكانه ها ,ياتصاوير ذهني راناديده بگيرديا سركوب كند , ياآن ها را بافكرياعملي ديگر خنثي نمايد.

4).شخص واقف است كه افكار,  تكانه ها , ياتصاوير ذهني وسواس محصول ذهن او هستند .

وسواس عملي به2صورت تعريف مي شود:

1)رفتارهاي تكراري (مانندشستن دست , بازبيني,  منظم كردن ) يااعمال ذهني (مانند دعاكردن  شمارش تكرار واژه ها به آرامي )

2)رفتارها يااعمال ذهني براي پيشگيري يا كاستن از پريشاني يا پيشگيري از يك رويداد يا موقعيت هولناك طراحي مي شوند با اينحال رفتارها يا اعمال ذهني يا به طريقي واقعگرايانه با آنچه قرار است خنثي يا پيشگيري شود ارتباط ندارد يابه طور آشكار افراطي هستند .

ب).در مرحله اي از سير اين اختلال شخص متوجه شده است كه وسواس هاي فكري يا عملي او مفرط يا غير منطقي است.

ج).وسواس هاي فكري يا عملي منجر به پريشاني قابل ملاحضه مي شوند , وقت گير هستند (بيش از يك ساعت در روز وقت گير است) يابه طور محسوس با وظايف عادي , كاركرد شغلي (تحصيلي) يافعاليت هاي يا روابط اجتماعي عادي شخص تداخل مي كند.

د).اگر يك اختلال ديگر از محور I وجود داشته باشد ,محتواي وسواس هاي فكري – عملي محدود به آن نمي شود ومانند اشتغال ذهني با غذا در صورت وجود اختلال خوردن ,مو در صورت وجود وسواس موكني ,نگراني در مورد ظاهر در صورت وجود اختلال بد شكلي بدن ,اشتغال ذهني با داروها در صورت وجود اختلال مصرف مواد ,اشتغال ذهني در مورد داشتن يك بيماري جدي در صورت وجود خود بيمارانگاري ,اشتغال ذهني با اميال يا تمايلات جنسي در صورت وجود ناهنجاري جنسي يا نشخوار ذهن گناه آلود در صورت وجود اختلال افسردگي عمده ) .

ه).اين اختلال ناشي از اثرات فيزيولژيك مستقيم مواد يا يك بيماري جسماني نيست . (راهنماي تشخيصي وآماري اختلالات رواني .1994)

شايع ترين وسواس هاي فكري :

 شايعترين وسواس هاي فكري عبارتند از افكار مكرر درباره آلودگي (مانند ,آلوده شدن در اثر دست دادن ) ,ترديد هاي مكرر (مانند ,ترديد در مورد اينكه آيا فرد عملي را انجام داده است يا نه ,مانند مجروح كردن يك فرد در حادثه ي رانندگي يا ترك خانه بدون قفل كردن درب ) ,لزوم قرار گرفتن اشياء با يك نظم خاص (مانند ,پريشاني شديد در زماني كه اشياء نامنظم يا نا متقارن مي شوند ),تكانه هاي پرخاشگرانه يا زننده (مانند آسيب رساندن به كودك خود يا فحاشي در كليسا و تصوير سازي ذهني جنسي ( مانند تصور مكررصحنه اي شهوت انگيز . ( راهنماي تشخيصي وآماري اختلالات رواني .1994)

 

سبب شناسي وسواس فكري عملي‌ : 

1-عوامل بيولژيك

2-توارث

3-عوامل رواني اجتماغي

 

1- عوامل بيولژيك :انواع ناهنجاري هاي بيولژيك در گروه هاي بيماران وسواسي – جبري گزارش داده شد است .اولا مشاهده شده كه   بيماران مبتلا به اختلال وسواسي جبري معمولا سابقه تولد تروماتيك داشتند, كه نقش ضربه مغزي را در سبب شناسي اين اختلال مطرح مي سازد .همچنين مشاهده شده كه بعضي از بيماران مبتلا به صرع لوپ تامپورال علائمي مشابه آنچه در اختلال وسواسي جبري ايديوپاتيك ديده مي شود دارند.دربيماران مبتلا به اختلال وسواس جبري نابهنجاري هاي غير اختصاصي الكتروآنسفالوگرافيك بالاتر از ديگران است  چنين فرض شده است كه اين ناهنجاري ها ممكن است بيشتر درنيمكره چب متمركز باشد , فرضيه اي كه بالاتر بودن ميزان بروز چب دستي در اين بيماران آن را تقويت مي كند. مطالعات الكتروآنسفالوكرافي در. خواب ناهنجاري هايي  مشابه آنچه در افسردگي ديده مي شود نشان داده است ,  مثل كوتاه تر شدن دوره نهفتگي REM . (سادوك , پورافكاري , 1386 )

2-توارث :مطالعات ژنتيك اختلال وسواسي –جبري به علت نادر بودن آن محدود بوده است .به نظر مي رسد كه حداقل در مواردي از اين اختلال اساس ارثي وجود دارد.ميزان بروز آن در بستگان درجه اول بيمار 3تا 7 درصد است. (سادوك , پورافكاري , 1386 )

 

3-عوامل رواني اجتماعي :اختلال وسواسي جبري نوع شديدي  از اختلال شخصيت جبري نيست . اكثريت بيماران مبتلا به اختلال وسواسي جبري علائم جبري پيش از بيماري ندارند .بنابراين چنين صفاتي براي پيدايش اختلال وسواسي جبري نه لازم ونه كافي است. (سادوك , پورافكاري , 1386 )

 

عوامل روان پويائي : فرويد سه مكانيسم دفاعي عمده رواني عمده را توصيف مي كند كه تعيين كننده شكل وكيفيت علائم وسواس جبري وصفات شخصيتي آن است :جداسازي  , ابطال,  واكنش سازي .

جداسازي :يك مكانيسم دفاعي رواني است كه شخص را از عواطف وتكانه هاي اضطراب انگيز حفظ مي كند وقتي جداسازي روي مي دهد عاطفه وتكانه از فكر جدا شده واز خود اگاه بيرون رانده مي شود.

ابطال :اين مكا نيسم به   اقدامي جبري اطلاق مي شود كه به منظور پيشگيري يا باطل نمودن نتايج كه بيماربه طور غير منطقي از يك فكر يا تكانه وسواس ترساننده انتظار دارد صورت مي گيرد.

واكنش سازي :هم جداسازي وهم ابطال مانورهاي دفاعي هستند كه در پيدايش علائم باليني نقش اساسي دارند .در واكنش سازي بيشتر به الگوهاي ظاهري رفتار و گرايش هاي هشيارانه اي اطلاق مي شود كه درست مخالف  تكانه هاي  اساسي آن ها است .براي شخص الگو اين غالبا بسيار اغراق آميز وگاهي كاملا نامتناسب جلوه مي كند . (سادوك , پورافكاري , 1386 )

 

سير يا دوره OCD

اگرچه اختلال وسواس فكري – عملي  معمولا در نوجواني يا اوايل بزرگسالي شروع مي شود اما ممكن است در دوران كودكي نيز آغاز شود ( راهنماي تشخيصي وآماري اختلالات رواني .1994)  امادر مطالعه اي كه توسط برگ انجام شده بود نشان دا ده  شده كه در اكثر كودكان نشانه هاي OCD بدون درمان ناپديد مي شود(استكتي ,توزنده جاني ,1377.)  وتحقيقات نشان داده است كه متوسط سن شروع وسواس در مردان پايين تر از زنان است يعني بين 6 تا 15 سالگي براي مردان وبين 20 تا 29 سالگي براي زنان ( راهنماي تشخيصي وآماري اختلالات رواني .1994)   دراكثر موارد شروع اين ااختلال تدريجي است ولي در بعضي موارد شروع حاد ناگهاني نيز ملاحضه شده است در حدود 50 تا 70 درصد موارد شروع علائم در پي يك اتفاقئ استرس آميز  مثل حاملگي  مسائل جنسي يا مرگ يكي از نزديكان روي مي دهد .چون بسياري از بيماران علائم خود را پنهان مي كنند غالبا در مراجعه به روان پزشك 5 تا 10 سال تاخير روي مي دهد  (سادوك , پورافكاري , 1386 ) طبق مطالعات در مانجويان ازدواج كرده ديرتر براي درمان مراجعه مي كنند تا درمانجويان ازدواج نكرده. شايد روابط زنا شويي چتر حمايتي را براي اين قبيل درمانجويان باشد (استکتی ،توزنده جانی ،1377)

 

تشخيص افتراقي OCD

 

1-خودبيمارانگاري: فكر وخيال درباره جسم وبدن ومراجعه مكرر به دكتر براي اطمينان يابي از سلامتي اش كه در خودبيمار انگاري وجود دارد دقيقا مشابه ترس هاي وسواسي و تشريفات وسواس  است .برخي درمانجويان مانند آن هايي كه پيوسته خود را مبتلا به نوعي ناراحتي جسمي  (مانند سرطان سينه ) تصور مي كنند  در مرز ميان وسواس فكري و خودبيمار انگاري  هستند .البته در خود بيمار انگاري تگراني  عمده فرد درباره مبتلا شدن به يك بيماري است  ونه داشتن بيماري .

 

2-بي اشتهايي وترس از چاق شدن :بي اشتهاي وترس از چاق شدن وناراحتي حاصل از چنين ترس هايي كاملا شبيه وسواس فكري است .

 

3- وسواس مو كني :وسواس مو كني نيز شبيه به OCDاست .باوجود اين اين  اختلال موكني ويژگي فكر وسواسي را ندارد وكشيدن مو معمولا خوشايند ورضايت بخش ( 0تقويت كننده مثبت ) تجربه مي شود  تااين كه تنها كاهش دهنده ناراحتي باشد آن طور كه در OCD وجود دارد.

 

3-اختلال هاي اضطرابي :اضطراب شايع ترين حالت خلقي در OCD است  به طوري كه مشخصه حداقل 75 درصد درمانجويان است . از جمله اختلال هاي اضطرابي ,اختلال اضطراب فراگير است كه بر حسب نگراني مفرط مشخص مي شود ,اما  اين قبيل نگراني ها برساس اين واقعيت است كه شخص آن را به صورت نگراني مفرط در مورد اوضاع زندگي واقعي تجربه مي كند از وسواس فكري تمييز داده مي شود .براي مثال ,دلواپسي مفرط درباره اينكه فرد ممكن است شغلش را از دست بدهد,منجر به نگراني خواهد شد نه وسواس فكري زيرا محتواي وسواس فكري شامل مسايل واقعي زندگي نيست .

 

4-تيك ها وحركات قالبي : تيك ها وحركات قالبي بايد از وسواس عملي تمييز داده شوند . تيك يك حركت آواگري قالبي ناموزون ناگهاني سريع وبرگشت كننده است (مانند چشمك زدن,  بيرون آوردن زبان  , صاف كردن گلو).حركت كليشه اي يك رفتار حركتي غير كاركردي مكرر وظاهرا اجباري است (مانند كوبيدن سر,  پيچش دادن به بدن,  گاز گرفتن خود  ) .برخلاف وسواس عملي  تيك ها , حركات كليشه اي معمولا پيچيدگي كمتري دارند براي خنثي سازي وسواس هاي فكري طراحي نمي شوند .

 

5-اختلال شخصيت وسواسي جبري  :مشكل ديگري كه با اختلال وسواس –اجباري اشتباه مي شود ,اختلال شخصيت وسواسي است .صفت وسواس اغلب براي توصيف اشخاص وقت شناس ومنظم به كار برده مي شود. اما ميان افرادي كه وسواسي ناميده مي شوند وآن هايي كه اختلال وسواس –اجبار  مبتلا هستند  تفاوت وجود دارد از جمله ويژگي هاي شخصيت وسواسي –اجباري :  1-وجود كمال گرايي كه در انجام تكاليف  به اين صورت كه ممكن است شخص به اين دليل كار مهمي را به تعويق مي اندازد كه افكار مربوط به كامل بودن هر چيز قدرت عمل را از او گرفته است  2- اشتغال ذهني با جزئيات  يا قواعد ( شخص زمان زيادي را صرف جزئيات بي اهميت مي كند به طوري كه از اصل موضوع رافراموش مي كنند 3- اصرار به اينكه كه ديگران در انجام  كارها از روش او تبعيت كنند  4-وقف كردن خود براي كار 5- ناتواني در تصميم گيري  6- وظيفه شناسي بيش از حد وانعطاف نداشتن درباره مسائل اخلاقي 7- محدوديت در ابراز عواطف 8- فقدان سخاوت  9- ناتواني در دور انداختن اشياي بي ارزش

اما تنها در صورتي تشخيص اختلال شخصيت وسواسي اجباري در فرد صدق مي كند كه حداقل 5 مورد از اين ويژگي ها را دارا باشند (بائر,  محمدي ,  1382).

 

6- افسردگي : شايد بيش از هر اختلال اضطرابي ديگر OCD با افسردگي همراه باشد (استكتي , توزنده جاني , 1377) در افسردگي شديد  غمگيني,  بروز تغييراتي در خواب واشتها , احساس گناه , گريه و افكار خود كشي  از نشانه هاي عمده هستند (بائر, محمدي  ,1382 .) .در دوره افسردكي عمده , اشتغال ذهني مستمر درباره موقعيت هاي بالقوه ناخوشايند درباره اعمال احتمالي ديگر شايع است ويك جنبه همخوان با خلق افسردگي در نظر گرفته مي شود تا يك وسواس فكري  (استكتي ,توزنده جاني ,1377.)

 

7- بي بندوبار ي جنسي ,سوء مصرف مواد  وقمار بازي مرضي : مشكلاتي همچون بي بند وباري جنسي ,سوءمصرف مواد وقمار باز ي اغلب بااختلال وسواس اجبار ي اشتباه گرفته مي شوند .معمولا افراد داراي  اين مشكلات از روي اجبار دست به عمل مي زنند اما اين افراد از پرداختن به فعاليت هاي اجباري لذت مي برند در مقابل ,اجبار هاي مرتبط به اختلال وسواس هرگز احساس خوشايندي را به همراه ندارند . اگرچه پرداختن به اين خواسته ها ممكن است موجب كاهش احساس هاي ناخوشايند شود ,اما افراد مبتلا به اختلال وسواس هميشه از انجام اين فعاليت ها احساس تنفر مي كنند ( بائر , محمدي , 1382.)

 

8- اختلال توره :يكي از تفاوت هاي بين اختلال وسواس واختلال توره در اين است كه بيماران مبتلا به وسواس اگرچه مايلند كلمات زشت وقبيح بر زبان بياورند يا به ديگران دشنام دهند ولي هرگز اين كار را انجام نمي دهند ,در صورتي كه مبتلايان به اختلال توره اغلب اين اميال را به عمل مي آورند ,از ديگر تفاوت هاي اساسي بين اختلال وسواس واختلال توره اين است كه بيماران مبتلا به وسواس معمولا مي توانند توضيحي براي علت انجام برخي از آداب خود ارائه دهند .اگر از آنان سؤال شود چرا اين كار را انجام دادي ممكن است پاسخ دهند براي اينكه خانه ام مورد سرقت قرار نگيرد ,قفل در را بررسي كردم .در صورتي كه بيمار مبتلا به اختلال توره نمي توانند توضيح دهند كه چرا به طور مكرر سينه خود را صاف مي كند .(بائر , محمدي , 1382)

درمان به ادامه مطلب.................

 


ادامه مطلب
نویسنده: علی اسلامی فارسانی ׀ تاریخ: دو شنبه 5 دی 1390برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

نتايج بررسيهاي پژوهشگران انگليسي نشان مي دهد که کليد يک ازدواج موفق و پايدار در اين است که مردان در نظافت خانه به همسران خود کمک کنند.  محققان مدرسه اقتصاد لندن در بررسيهاي خود کشف کردند که راز يک زندگي زناشويي موفق در کارهاي خانه نهفته است.  برپايه اين بررسيها، مرداني که در برق انداختن کف پوش خانه و نگهداري از فرزندان به همسر خود کمک مي کنند با کمترين ميزان خطر جدا شدن مواجهند.  بي شک اين خبر براي مرداني که ترجيح مي دهند به جاي کمک کردن در کارهاي خانه، بقاي زندگي خود را با خريد يک هديه تضمين کنند چندان خوشايند نيست. اين محققان به منظور دستيابي به اين نتايج سه هزار و 500 زوج انگليسي داراي فرزندان متولد شده در دهه 70 را مورد بررسي قرار دادند و از آنها سئوالات دقيقي در مورد انجام کارهاي خانه، نگهداري از بچه ها زماني که آنها زير پنج سال داشتند و خريد خانه پرسيدند. اين بررسيها نشان داد که بيش از نيمي از مردان هيچ کاري در خانه انجام نمي دادند. در حالي که يک چهارم مصاحبه شوندگان اظهار داشتند که حداقل دو مورد از اين تکاليف را انجام مي دادند. يک چهارم بقيه نيز حداکثر سه يا چهار مورد از اين کمکها را مي کردند. نتايج اين بررسيها حاکي از آن است که حدود هفت درصد از زوجهاي شرکت کننده پيش از آنکه فرزندان آنها به سن 10 سالگي برسد از هم جدا شدند و 20 درصد از زوجها نيز تا پيش از رسيدن تولد 16 سالگي فرزند خود جدا شده بودند. ساير مرداني که در کارهاي خانه به ويژه نظافت و نگهداري از فرزندان به همسر خود کمک مي کردند ازدواج پايدارتري داشتند. براساس گزارش تلگراف، اين محققان در اين خصوص توضيح دادند: "خطر طلاق در بين مادراني که بيرون از خانه کار مي کنند زماني که مرد در کارهاي خانه کمک و از بچه ها مراقبت مي کند تا حد چشمگيري کاهش مي يابد (آمار طلاق در بين زناني که بيرون از خانه کار مي کنند بسيار بالا است). در حالي که ازدواجهايي که در آن پدر کار نمي کند و تمام وقت خود را به کارهاي خانه اختصاص مي دهد به همان پايداري ازدواجهاي سنتي است که در آن مرد بايد بيرون از خانه کار کند و زن بايد به کارهاي خانه رسيدگي کند." نتايج اين تحقيقات نشان مي دهد با توجه به اينکه انتظارات و توقعات زنان و مردان از سال 1975 تاکنون تغيير کرده است ميان رفتار شوهران و ثبات زندگي زناشويي يک ارتباط مستقيم وجود دارد

نویسنده: علی اسلامی فارسانی ׀ تاریخ: دو شنبه 7 آذر 1390برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

4راهکار حفظ عشق را یاد بگیرید 

برخی از مردان نیاز دارند که مورد تایید همسرشان قرار بگیرند اما در صورتیکه از طرف همسرخود تحقیر شوند، این افراد بطور ناخودآگاه به جهتی می‌روند که نیازهای آنها برطرف شود.امروزه در جامعه، زن‌ها و مردها جدا از نیاز‌هایی فیزیولوژی، به یک‌سری نیازهای روانشناسی هم نیاز دارند، «حسین ابراهیمی مقدم» دکترای روانشناسی و مشاوره در این باره به برنا می‌گوید: زمانیکه نیازهای فیزیولوژی و روانشناسی به طور مناسب در چارچوب خانواده ارضا نشود، این احتمال وجود دارد که افراد دچار لغزش و خطا شوند.البته این لغزش و خطا بیشتر در افرادی وجود دارد که از لحاظ فرهنگی و یا از نظر نوع نگاه به زندگی از چارچوب پایین‌تری برخوردار باشند. فرض کنید؛ یک‌نفر در محیط خانواده از نظر گرسنگی ارضا نشود، احتمال دارد برای سیرکردن به یک نانوایی و یک رستوران مراجعه کند.این مساله، درمورد همه نیازها صدق می کند،مگر اینکه فرد از یک قدرت «خودکنترلی» برخوردار باشد و یک پایگاه معنوی ذهنی خوبی داشته باشند.اکثر روانشناسان، زمانیکه علل خیانت‌های زناشویی را بررسی می‌کنند، یکی از آن عوامل، بحث نیازهای فیزیولوژی و یا روانشناختی است و زن و شوهر خواهان آن هستند که نیازهایشان به اندازه کافی و به درستی ارضا نشده است.برای مثال برخی از مردان نیاز دارند که مورد تایید همسرشان قرار بگیرند، اما در صورتیکه از طرف همسرخود، تحقیر شوند، این افراد به طور ناخودآگاه به جهتی می‌روند که نیازهای آنها برطرف شود.همین طور برخی زن‌ها، نیاز زیادی به تمجید دارند و اگر احساس کنند که آن طور که باید، مورد لطف همسرشان قرار نمی‌گیرند ممکن است دنبال این باشد که این نیاز را در بیرون از خانه برطرف کنند.البته افرادی‌که در یک چارچوب فرهنگی ضعیف‌تری برخوردارند، لغزش و خطا در آنها مشاهده می‌شود. از طرفی دربرخی از خانواده‌ها دیده می‌شود که به دلیل ناپختگی و بی‌تجربگی تصمیم‌های مقطعی و آنی می‌گیرند که اصلاً به صلاح آنها نیست.واقعیتی وجود دارد که در بسیاری از خانواده‌ها، دوره‌ای در زندگی آنها به مشکلات و درگیری و بحث منحصر می‌شود که در این دوره‌ها زندگی چندان خوشایند نیست.این احتمال وجود دارد که مرد و یا زنی که از یک چارچوب تربیتی مناسب برخوردار نیست در همان برهه از زمان ناخوشایند، تصمیم عجولانه‌ای بگیرد که پایه زندگی خانواده‌ای دچار مشکل کند.در برخی از مواقع این امکان وجود دارد که بسیاری از این خیانت‌ها و مشکلات‌ها به دلیل که زن و شوهر از هم هیچ شناخت روانشناسی ندارند. به عنوان مثال مردهایی که از رسم و رسومات خاص مانند روز تولد، سالگرد ازدواج و یا این قبیل آگاه نبوده و اهمیت ویژه قائل نیستد.در نتیجه از نظر کلامی همسران را مورد تایید قرار نمی‌دهند. و همین طور زنانی که نسبتبه یک سری مسائل مانند پوشش، حجاب حساسیت خاصی از خود نشان می دهند و منجر به این می‌شود که طرف مقابلشان را به دلسردی دعوت کرده و او را از دامن خانواده دور کند.برای جلوگیری از این اتفاقات و حفظ عشق زناشویی می‌توان این 4راهکار را مدنظر قرار داد:

1- زن و شوهر باید برای گفت وگو و شناخت متقابل، زمان بیشتری را برای باهم بودن در نظر بگیرند.

2- در مورد خصوصیات روانشناختی همدیگر اطلاعات کافی داشته باشند.

3- محیط خانه را طوری فراهم کنند که تمام نیازهای طرف مقابل در آن محیط قابل ارضا و برطرف شدن باشد.

4- سعی کنند از مهرورزی، عطوفت و عشق ورزی چیزی کم نگذارند تا خانه،محیطی ایمن برای آنها باشد

نویسنده: علی اسلامی فارسانی ׀ تاریخ: دو شنبه 7 آذر 1390برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

CopyRight| 2009 , moshaver866.LoxBlog.Com , All Rights Reserved
Powered By LoxBlog.Com | Template By:
NazTarin.Com