کارشناسان مشاوره دانشگاه آزاد اسلامی شهرکرد


پارانویا یا بیماری توهم، در تعریف عام آن، حالتی است که شخص در آن با اهمیت فوق العاده و خارج از اندازه‌ای که به سلامت جانی و مالی خود می‌دهد، خود را شکنجه می‌دهند. این گونه از افراد مدام در این فکر هستند که عواملی انسانی، طبیعی یا ماورا طبیعی خودشان، دارایی و افراد خانواده شان را تهدید می‌کنند و همه، در فکر توطئه چینی بر ضد آنها هستند.
دیدگاه امیل کریپلین، روانشناس آلمانی، درباره پارانویا

امیل کریپلین (Emil Kraepelin 1929-1856) روانشناس آلمانی، در تلاش اولیه خود برای دسته بندی بیماریهای روانی، از اصطلاح پارانویای مطلق برای شرح حالت روانی ای استفاده کرد که توهم، جزء اصلی آن باشد اما این توهم هیچ صدمه و زوال آشکاری به سلامت عقل شخص وارد نکند و نشانه بیماریهای دیگری چون جنون زودرس (یا dementia praecox)، که اصطلاح قدیمی بیماری شیزوفرنی است، در آن نباشد. پارانویا، در معنای اصیل یونانی خود، به معنای دیوانگی است (پارا para = خارج و نوس nous = عقل). کریپلین با استفاده از این ریشه لغوی، نامی برای تشخیص افکار توهمی به وجود آورد. بنا به تعریف او هرگونه افکار توهمی، بدون احساسات خودآزارانه، در این دسته میگنجند. برای مثال کسی که دچار این توهم شده‌است که یک شخصیت مهم سیاسی یا ادبی است، می‌تواند در دسته مبتلایان به پارانویای مطلق بگنجد.


ادامه مطلب
نویسنده: سعید هاشمی ׀ تاریخ: شنبه 19 آذر 1390برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

ارزشمندترين چيزهای زندگي معمولا ديده نميشوند ويا لمسنميگردند، بلکه در دل حس ميشوند.پس از 21 سال زندگي مشترک همسرم از من خواست کهبا زن ديگري براي شام و سينما بيرون بروم. زنم گفت که مرا دوست دارد ولي مطمئن استکه اين زن هم مرا دوست دارد و از بيرون رفتن با من لذت خواهد برد.زن ديگري کههمسرم از من ميخواست که با او بيرون بروم مادرم بود که 19 سال پيش از اين بيوه شدهبود ولي مشغله هاي زندگي و داشتن 3 بچه باعث شده بود که من فقط در موارد اتفاقي ونامنظم به او سر بزنم.آن شب به او زنگ زدم تا براي سينما و شام بيرون برويم. مادرم با نگراني پرسيد که مگر چه شده؟ او از آن دسته افرادي بود که يک تماس تلفنيشبانه و يا يک دعوت غير منتظره را نشانه يک خبر بد ميدانست.به او گفتم: بنظرمرسيد بسيار دلپذير خواهد بود که اگر ما دو امشب را با هم باشيم. او پس از کمي تاملگفت که او نيز از اين ايده لذت خواهد برد.آن جمعه پس از کار وقتي براي بردنشميرفتم کمي عصبي بودم. وقتي رسيدم ديدم که او هم کمي عصبي بود کتش را پوشيده بود وجلوي درب ايستاده بود، موهايش را جمع کرده بود و لباسي را پوشيده بود که در آخرينجشن سالگرد ازدواجش پوشيده بود. با چهره اي روشن همچون فرشتگان به من لبخند زد. وقتي سوار ماشين ميشد گفت که به دوستانش گفته امشب با پسرم براي گردش بيرون ميروم وآنها خيلي تحت تاثير قرار گرفته اند و نميتوانند براي شنيدن ما وقع امشب منتظربمانند.ما به رستوراني رفتيم که هر چند لوکس نبود ولي بسيار راحت و دنج بود. دستم را چنان گرفته بود که گوئي همسر رئيس جمهور بود. پس از اينکه نشستيم به خواندن منوي رستوران مشغول شدم. هنگام خواندن از بالاي منو نگاهي به چهره مادرم انداختم وديدم با لبخندي حاکي از ياد آوري خاطرات گذشته به من مي نگرد، و به من گفت يادش ميآيد که وقتي من کوچک بودم و با هم به رستوران ميرفتيم او بود که منوي رستوران راميخواند. من هم در پاسخ گفتم که حالا وقتش رسده که تو استراحت کني و بگذاري که مناين لطف را در حق تو بکنم.هنگام صرف شام مکالمه قابل قبولي داشتيم، هيچ چيز غيرعادي بين ما رد و بدل نشد بلکه صحبتها پيرامون وقايع جاري بود و آنقدرحرف زديم کهسينما را از دست داديم.وقتي او را به خانه رساندم گفت که باز هم با من بيرونخواهد رفت به شرط اينکه او مرا دعوت کند و من هم قبول کردم.وقتي به خانه برگشتمهمسرم از من پرسيد که آيا شام بيرون با مادرم خوش گذشت؟ من هم در جواب گفتم خيليبيشتر از آنچه که ميتوانستم تصور کنم.چند روز بعد مادر م در اثر يک حمله قلبيشديد درگذشت و همه چيز بسيار سريعتر از آن واقع شد که بتوانم کاري کنم.کمي بعدپاکتي حاوي کپي رسيدي از رستوراني که با مادرم در آن شب در آنجا غذا خورديم بدستمرسيد.يادداشتي هم بدين مضمون بدان الصاق شده بود: نميدانم که آيا در آنجا خواهمبود يا نه ولي هزينه را براي 2 نفر پرداخت کرده ام يکي براي تو و يکي براي همسرت. وتو هرگز نخواهي فهميد که آنشب براي من چه مفهومي داشته است، دوستت دارم پسرم.درآن هنگام بود که دريافتم چقدر اهميت دارد که بموقع به عزيزانمان بگوئيم که دوستشانداريم و زماني که شايسته آنهاست به آنها اختصاص دهيم. هيچ چيز در زندگي مهمتر ازخدا و خانواده نيست.زماني که شايسته عزيزانتان است به آنها اختصاص دهيد زيراهرگز نميتوان اين امور را به وقت ديگري واگذار نمود.اين متن را براي همه کسانيکه والديني مسن دارند بفرستيد. به يک کودک، بالغ و يا هرکس با والديني پا به سنگذاشته. امروز بهتر از ديروز و فرداست 

نویسنده: سعید هاشمی ׀ تاریخ: 19 آذر 1390برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

صفحه قبل 1 2 صفحه بعد

CopyRight| 2009 , moshaver866.LoxBlog.Com , All Rights Reserved
Powered By LoxBlog.Com | Template By:
NazTarin.Com